کد مطلب:212743 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:25

عمرو بن حریث، ابواحمد صیرفی اسدی
ثقه [1] ، و از اصحاب حضرت صادق علیه السلام است [2] او كتابی دارد كه عده ای آن را ذكر كرده اند. [3] .

و او همان است كه دینش را بر امام صادق (ع) عرضه كرد، و عقاید خود را تذكر داد و حضرت او را تصدیق نمود:

شیخ كشی، رحمه الله، از عمرو بن حریث روایت كرده كه گفت: هنگامی كه امام صادق (ع) در منزل برادرش عبدالله بن محمد بود، به خدمتش رسیدم و عرض كردم: فدایت شوم، چه چیز شما را به این منزل كشاند؟ فرمود: برای تفریح و گردش آمده ام. عرض كردم: فدایت گردم، اجازه می دهی دینم را به شما عرضه بدارم. فرمود: آری.

عرض كردم: شهادت می دهم به اینكه شایسته پرستشی، جز خدای یگانه بی شریك، نیست و این كه محمد صلی الله علیه و آله بنده و فرستاده اوست؛ و روز قیامت آمدنی است، و شكی در آن نیست، و این كه خدا در گورشدگان را برانگیزاند؛ و شهادت می دهم كه باید نماز را به پاداشت، و زكات را پرداخت، و ماه رمضان را روزه داشت، و (با شرط استطاعت) حج به جا آورد. و شهادت می دهم به ولایت حضرت علی بن ابیطالب (ع) بعد از رسول خدا (ص)، و بعد به ولایت حضرت امام حسن (ع) و حضرت امام حسین (ع)، و بعد به ولایت حضرت علی بن الحسین (ع)، و بعد به ولایت حضرت محمد بن علی (ع)، و بعد به ولایت شما، پس از پدر بزرگوارت. شما امامان و پیشوایان من هستید، من بر این عقیده زنده هستم و بر این عقیده بمیرم و متدین به این دین می باشم.

امام صادق (ع) فرمود: ای عمرو! به خدا سوگند، این دین من و دین پدران من است، و این همان عقیده ای است كه در پنهان و آشكار بدان معتقدیم. (اما باید كه به همین اكتفاء



[ صفحه 287]



ننمایی، و طریق تقوی و ورع را التزام نمایی) پس از خدا پروا گیر و زبانت را، جز از سخن خیر، نگه دار. مبادا بگویی من خود وسیله رستگاری ام شده ام، بلكه این خداوند است كه تو را هدایت فرموده؛ پس شكر نعمت هایی را كه خدای عزوجل به تو داده بگزار. و از كسانی مباش كه چون حاضر باشند، روبرو سرزنش شوند، و چون غایب شوند، غیبتشان را نمایند. و مردم را بر دوش خود سوار مكن (آنان را بر خود مسلط مساز و خود را رهینشان قرار مده)؛ زیرا اگر مردم را بر دوش خود سوار كنی، استخوان شانه ات به شكستن نزدیك شود. [4] .


[1] رجال نجاشي، ص 205.

[2] رجال الطوسي، ص 247.

[3] فهرست طوسي، ص 243 - رجال نجاشي، ص 206.

[4] اصول كافي، ج 2، پايه هاي اسلام، ص 19 - رجال كشي، ص 357 - 356.